www.iiiWe.com » ادب اصیل ما

 صفحه شخصی امیر عید   
 
نام و نام خانوادگی: امیر عید
استان: خراسان رضوی - شهرستان: مشهد
رشته: کارشناسی عمران
شغل:  دانشجوی کارشناسی ارشد سازه
شماره نظام مهندسی:  ندارم
تاریخ عضویت:  1390/06/22
 روزنوشت ها    
 

 ادب اصیل ما بخش عمومی

17

ادب اصیل ما
شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر
من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن ودوست داشتن همه انسانها و احترام به همه آنها بی هیچ توقعی …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی !
در تصاویرحکاکی شده بر سنگهای تخت جمشید هیچکس عصبانی نیست
هیچکس سوار بر اسب نیست
هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد.
این ادب اصیل مان است:نجابت - قدرت- احترام- مهربانی- خوشرویی…

شنبه 14 آبان 1390 ساعت 12:43  
 نظرات    
 
مسعود احمدنژاد 21:08 شنبه 14 آبان 1390
0
 مسعود احمدنژاد
ممنون
علی علیزاده 21:20 شنبه 14 آبان 1390
1
 علی علیزاده
ممنون . قشنگ بود.
م افتخاری 11:27 یکشنبه 15 آبان 1390
3
 م افتخاری
جالب بود ولی متاسفانه جایش در روابط اجتماعی ما خیلی خالی است
گویی دلها سنگ شده‌اند و دیگر حتی ضربات پتک هم آنها نمی لرزاند
... چرا؟
موسی حاجیان 12:58 یکشنبه 15 آبان 1390
1
 موسی  حاجیان
خیلی جالب بود
امیر یاشار فیلا 19:13 آدینه 9 دی 1390
1
 امیر یاشار فیلا


کاش بتوانیم در عین حفظ این ویژگی‌های نیکو، گام‌هایی بنیادین و کارساز نیز در راستای بهبود پاره‌ای رفتارهای ناپسند معاصرمان (همچون دروغ‌پردازی، زودباوری، سودجویی‌های خودخواهانه، خردگریزی و تعصب‌های بی‌پایه و ویرانگر) برداریم.
علی اکبر صحافی پور 19:27 آدینه 9 دی 1390
0
 علی اکبر صحافی پور
بهتر بود اسم این متن " فرهنگ اصیل ما " انتخاب می شد .